گوش کن،دور ترین مرغ جهان میخواند
شب سلیس است،و یکدست، و باز.
شمعدانی ها
و صدا دارترین شاخه فصل ،ماه را می شنوند.
پلکان جلو ساختمان،
در فانوس به دست
و در اسراف نسیم،
گوش کن، جاده صدا می زند از دور قدم های تو را.
چشم تو زینت تاریکی نیست.
پلک ها را بتکان،کفش به پا کن، و بیا.
و بیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و مزامیر شب اندام تو را،مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو
پارسایی است در آنجا که تو را خواهد گفت:
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است.
:: برچسبها:
حادثه عشق ,
شب ,
,
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8